حسنعلي منصور
راچگونه
به كشتن دادند؟
محمد بلوري
صبح روز اول بهمن ماه 1343 حسنعلي منصور نخستوزير پيش از هويدا لايحه اسارتبار نفت را براي تصويب به مجلس شوراي ملي رژيم گذشته ميبرد. هنگامي كه در مقابل مجلس از اتومبيل سياهرنگ مخصوصش پياده شد آماج گلوله سه جوان وابسته به گروه فداييان اسلام قرار گرفت. از سه شليككننده تنها دو گلوله محمد بخارايي، جوان 21ساله به نخستوزير خورد يكي به گردن و دومي به شكمش كه نقش زمين شد. منصور پس از اين حادثه به بيمارستان انتقال يافت كه پس از 6 روز نه بر اثر شليك گلوله بلكه زخم وارده به سرش هنگام افتادن بر زمين و اشتباه پزشكان معالج جان سپرد كه اين واقعه پنهان ماند. پس از واقعه ترور هر سه عامل تيراندازي و يكي از عاملان تنظيمكننده برنامه ترور اعدام و عدهاي هم به زندان محكوم شدند. حسنعلي منصور روز حادثه ترور، لايحهاي را به مجلس ميبرد كه بر اساس آن ايران و چندشركت نفتي خارجي در حفاري چاههاي نفت در محدوده تعيين شده و استخراج و فروش نفت سهيم ميشدند و از فروش نفت توسط اين كنسرسيوم سهمي نه چندان قابل توجه نصيب ايران ميشد. پس از ترور حسنعلي منصور نمايندگان مجلس شتابزده لايحه قرارداد كنسرسيوم نفت را تصويب كردند كه بار ديگر تلاشهاي مصدق و ملت ايران براي ملي كردن صنعت نفت كشور بر باد رفت. در دوره نخستوزيري يازدهماهه حسنعلي منصور، لايحه حقارتبار ديگري هم تحت عنوان قرارداد كاپيتولاسيون در ارتباط با امريكا به تصويب مجلس رسيد كه بر اساس آن اگر يك امريكايي در ايران مرتكب جرمي (حتي قتل يك ايراني) ميشد دستگاه قضايي كشورمان حق تعقيب و محاكمه او را نداشت بلكه بايد يك دادگاه نظامي امريكايي در سفارت اين كشور محاكمهاش كند. به واقعه ترور حسنعلي منصور برميگرديم... خبرنگاري را كه در لباس مبدل و پوشيدن روپوش سفيد در ميان پزشكان قانوني به داخل بيمارستان فرستاده بودم حقايقي را درباره علت واقعي مرگ منصور به طور مخفيانه برايمان فاش كرد، در حالي كه تنها خبرنگار ناظر در بيمارستان شاهد صحنه بود.
حسنعلي منصور پس از شش روز بستري در بخش جراحي بيمارستان جان سپرد و در پايان شوراي پزشكي كه به دستور هويدا تشكيل شده بود طي گزارشي اعلام كرد: وقتي منصور را به بيمارستان انتقال دادند آثار مرگ در وجود وي پديدار بود اما دكتر طباطبايي رييس پزشكي قانوني با اعتراض به اين نظريه دستور داد گروهي از پزشكان قانوني به بررسي مراحل مختلف معالجه منصور و كالبدشكافي جسد او بپردازند كه تشخيص دادند اولا دو گلولهاي كه به گردن و شكم نخستوزير اصابت كرده به مرگ او منجر نشده و منصور هنگام انتقال به بيمارستان برخلاف نظريه تيم پزشكي داراي علايم حياتي و زنده بود، ضمنا در معاينه و كالبدشكافي جسد توسط پزشكان قانوني روشن شد علاوه بر نبود تجهيزات موثر پزشكي در بيمارستان، اهمال تيم جراحي در مرگ نخستوزير دخيل بوده است. زندهياد دكتر طباطبايي رييس پزشكي قانوني كه سالها بعد به ملاقاتش رفتم فاش كرد پس از انتقال حسنعلي منصور به بيمارستان، پزشكان ما با معاينه او متوجه شدند دو گلوله اصابت كرده به شكم و گردن منصور به نقاط حساس او اصابت نكرده كه در همان يكي، دو روز اوليه جراحي شدند و با كالبدشكافي جسد هم روشن شد كه گلولههاي شليك شده هرگز به مرگ منصور منجر نشدهاند بلكه اشتباه تيم پزشكي در جراحي سر او باعث خونريزي مغزي شده و مرگ نخستوزير را در پي داشته است.
طباطبايي پس از اين تشخيص قانوني به عنوان رييس پزشكي قانوني عليه وزير بهداري (سرپرست گروه جراحان) به اتهام اهمال در معالجه نخستوزير اعلام جرم كرد و طي نامهاي به دادستان تهران يادآور شد دكتر شاهقلي،وزير بهداري كه سرپرست تيم جراحي بوده، يك جراح ترميمي است و صلاحيت و مهارت لازم را براي جراحي حساس بر سر نخستوزير نداشته است اما با پيگيري ماجرا فهميدم پرونده اعلام جرم من براي تحقيق در اختيار بازپرس قرار نگرفته و ناپديد شده است. جراحان ماهري هم از اروپا به ايران آمده و داوطلب معالجه نخستوزير بودند اما به آنها اجازه دخالت در معالجه را ندادند. با گذشت 30 سال از ترور حسنعلي منصور با خبر شدم دكتر طباطبايي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، مطبي در خيابان اسكندري داير كرده و در دوران پيرياش دو،سه روزي در هفته به مداواي بيماران ميپردازد. به خاطر سابقه آشناييام با او در دوران خبرنگاريام به ديدنش رفتم و در اين ديدار از او پرسيدم: آيا درباره مرگ حسنعلي منصور به همان نظرتان تاكيد داريد؟ دكتر طباطبايي جواب داد: قطعا. اصلا گلولهها به نقاط حساس بدن منصور اصابت نكرده بود. سر منصور هنگام ترورش به زمين اصابت كرده بود كه اشتباه در جراحي سر نخستوزير باعث مرگش شده. پرسيدم اعلام جرمي كه عليه وزير بهداري مطرح كرده بوديد چه شد؟ طباطبايي با تاسف سري جنباند و گفت: از دادستاني گرفتند، بردند و نابودش كردند. بله معاينه جسد منصور نشانمان داد كه اشتباه در جراحي روي زخم سر او باعث مرگش شده است.
صبح روزي را به ياد ميآورم كه حسنعلي منصور پس از 6 روز معالجه فوت كرده بود و جنازهاش را از بيمارستان بيرون آوردند. همسرش را ديدم كه پس از شش روز اقامت در بيمارستان بر بالين همسر با چشماني گريان از بيمارستان بيرون آمده بود. هويدا كه به نخستوزيري رسيده بود، سوار بر اتومبيل از راه رسيد و در كنارش توقف كرد، شيشه را پايين كشيد و رو به او گفت بفرماييد سوار شويد تا شما را برسانيم. اما همسر منصور با بغضي در گلو و لحني پر نفرت جواب داد: نه... نه... من سوار اتومبيل شما نميشوم. شوهرم را كه كشتيد! در اين لحظه اتومبيل همراهانش رسيد، چند زن زير بازوهايش را گرفتند و سوارش كردند. اين زن چنان گرفتار فشار روحي بود كه همان روز به بيمارستان انتقالش دادند كه بستري شد و بيمارياش چنان شدت يافت كه نتوانست در مراسم تشييع جنازه و مراسم ترحيم شوهرش شركت كند.